چرخ گردون
تمام این شعر ها دست نوشته های از یک دل تنگه بخونید نظر بدید
باران گرفت نیزه و قصد مصاف کرد گویی که آسمان سر نطقی فصیح داشت تا راز عشق ما به تمامی بیان شود جایی دگر برای عبادت نیافت عشق اشراق هر چه گشت ضریحی دگر نیافت تقصیر عشق بود که خون کرد بیشمار
نظرات شما عزیزان:
آتش نشست و خنجر خود را غلاف کرد
با رعد سرفههای گران سینه صاف کرد
با آب دیده آتش دل ائتلاف کرد
آمد به گرد طایفهی ما طواف کرد
در گوشهای ز مسجد دل اعتکاف کرد
باید به بیگناهی دل اعتراف کرد
Power By:
LoxBlog.Com |